loading...
جدیدترین نرم افزار روز دنیا | عکس | فیلم | بازی | اس ام اس |
Admin بازدید : 166 شنبه 15 مرداد 1390 نظرات (0)
در زمان پیامبری حضرت داوود (ع) باغبانی به نام شمعیل ، باغ زیبا و پرباری داشت و بخاطر این نعمت خدا را سپاس میگفت .
در همان حوالی چوپان جوانی هم به نام سرمد هر روز گله گوسفندانش را به هنگام باز گرداندن از صحرا از كنار باغ شمعیل عبور میداد . یك روز گله گوسفندان سرمد از بوی خوش برگهای درخت مو از خود بیخود شده و به سمت باغ حركت كردند و سرمد هر چقدر تلاش كرد نتوانست مانع خراب كاریهای آنها شود .
بعد از گذشت چند ساعت باغ شمعیل به ویرانه ای تبدیل شد و او با عصبانیت از سرمد خواست كه برای برقراری عدالت بین شان به نزد داوود نبی بروند .
وقتی داوود می اندیشید تا راه حلی برای این مسئله بیابد فرشته وحی بر او فرود آمد و گفت : بهتر است به این بهانه پسرانت را محك بزنی هر كدام از پسرانت كه بتواند عادلانه ترین راه را پیشنهاد كند ، جانشین تو خواهد شد
بعد از گذشت چند روز یكی از پسران حضرت داوود (ع) كه سلیمان نام داشت راه حل مشكل را پیدا كرده و به نزد پدر آمد و پاسخ آن این بود كه سرمد باید گوسفندانش را تا زمانی كه باغ دوباره میوه بدهد در اختیار شمعیل بگذارد تا در این مدت او ،
از شیر و پشم آنها استفاده كند و وقتی كه باغ دوباره محصول داد گوسفندان را به صاحبش سرمد باز گرداند .
بعد از این جریان فرشته وحی نازل شد و گفت: ای داوود ، خداوند با شنیدن قضاوت عادلانه سلیمان ، او را به جانشینی تو برگزید.
داوود ( ع ) هم این مطلب را به همه گفت و از آنها خواست كه پس از وی از سلیمان اطاعت كنند. سلیمان مدتها به فكر فرو می رفت و دوباره این وظیفه و رسالت فكر می كرد و
می دانست كه مسوولیت سنگینی بر دوش او نهاده شده است . روزی كنار دریا قدم می زد و از خدا می خواست كه آنقدر به او نیرو دهد كه به راحتی بتواند انسانها را به خدا پرستی و عدالت دعوت كند . در همین لحظه بود كه ماهی عجیب سرش را از آب بیرون آورد و یك قطعه درخشان به سلیمان داد .
سلیمان با تعجب نگاه می كرد این جسم درخشان انگشتری با نگین گرانبها و پرارزش بود ، وقتی آن را به دست كرد فرشته ای به او گفت : « تو فرشته خدا هستی »
از آن به بعد سلیمان گفتگوی تمام موجودات را می شنید و
می فهمید و همچنین صدای باد را هم می شنید كه به او
می گفت : ای پیامبر خدا من فرمانبردار تو هستم و هر كجای این دنیا كه اراده كنی تو را خواهم برد .
موجودات نامرئی دنیا كه تا آن روز هیچ چشمی آنها را ندیده بود یكی پس از دیگری پیش چشمان حیرت زده سلیمان ظاهر
می شدند و در مقابلش تعظیم می نمودند ، در همین زمان بود كه سلیمان بر روی زمین نشست به سجده رفت و از خدا خواهش كرد كه او را راهنمایی كند كه از نعمت های
بی نظیرش چگونه برای سعادت انسانها بهره ببرد .
وقتی سر از خاك بر می داشت به باد فرمان داد تا تختش را به میدان بزرگ شهر آورده و بر زمین گذارد . مردم با دیدن سلیمان جوان و ابهتی كه پیدا كرده بود شگفت زده شده بودند .
سلیمان لب به سخن گشود و گفت : من از طرف خدا برای راهنمایی شما برگزیده شده ام و ماموریت دارم همه مردم جهان را به پرستش خدای یكتا و اطاعت از فرمانهایش دعوت كنم.
یك روز كنار ساحل مورچه ای را دید كه دانه گندمی را به دهان گرفته و به سوی دریا می رود سلیمان با نگاهش او را تعقیب كرد ، در همین لحظه قورباغه ای از آب بیرون آمد و دهانش را باز كرد و مورچه داخل دهان او رفت .
قورباغه زیر آب رفت و پس از مدتی برگشت، دهانش را باز كرد و همان مورچه از دهانش بیرون آمد . سلیمان دستش را مقابل مورچه گرفت و مورچه بر كف دست او ایستاد سلیمان از مورچه پرسید :
دانه گندم را كجا بردی؟ مورچه پاسخ داد در اعماق این دریا صخره ای است كه یك شكاف كوچك درون آن وجود دارد داخل آن شكاف ، كرم نابینایی است كه نمی تواند غذایش را بدست بیاورد من از طرف خدا ماموریت دارم كه غذای او را ببرم ، قورباغه هم ماموریت دارد تا مرا جا بجا كند آن كرم مرا نمی بیند ولی هر بار كه برایش غذا می برم ، می گوید : خدایا از این كه مرا فراموش نكرده ای تو را شكر می كنم . سلیمان از شنیدن این ماجرا به اندیشه ای عمیق فرو رفت.
روزی سلیمان به لشكریانش دستور داد تا آماده شوند و همگی با هم به همراه سلیمان به زیارت خانه خدا بروند . در مسیر حركت شان به طائف رسیدند كه معروف به سرزمین مورچگان بود پادشاه مورچه ها به آنها دستور داد تا به لانه های خود در زیر زمین بروند . وقتی سلیمان به نزدیكی پادشاه مورچه ها رسید با مهربانی از او پرسید ؛ آیا نمی دانی كه پیامبران بر آفریده های او ظلم نمی كنند؟ متعجم از این كه دستور دادی آنها پنهان شوند. پادشاه مورچه ها گفت : این كار را به دلیل آن انجام دادم كه شاید تو و سپاهت ناخواسته آنها را لگدمال كنید و نیز آنها با دیدن نعمت های خدادادی و شكوه فراوان آن در شما نعمت هایی را كه خدا به خودشان عطا كرده فراموش كنند. سلیمان از پادشاه مورچه ها خداحافظی كرد و رفت.
در مسیر مكه احساس كرد هدهد پیك مخصوص خود را
نمی بیند لحظاتی بعد هدهد را دید كه بازگشته است.
هدهد گفت : من در همین حوالی مشغول پرواز بودم كه به سرزمین سبا رسیدم حاكم آن سرزمین زنی به نام بلقیس است و آنچه كه مرا خیلی عذاب میدهد این است كه مردم سرزمین سبا خورشید را می پرستند و در برابرش سجده می كنند. سلیمان نامه ای برای ملكه سبا نوشت و آنرا به هدهد سپرد تا برایش ببرد و از او خواست در همان نزدیكی پنهان شود و ببیند كه بعد از خواندن نامه چه می كند .
ملكه سبا نامه را چندین بار خواند و با تعجب به وزیرانش
می گفت ؛ این نامه از طرف سلیمان است او این نامه را با نام خدا شروع كرده و از من خواسته است كه تسلیم او بشوم و به خدای یكتا ایمان بیاورم ،سپس از وزیرانش خواست كه او را یاری كنند . وزیران گفتند ما نیروی جنگی زیادی داریم و آمادگی لازم برای مقابله با سلیمان را داریم .
بلقیس گفت : همیشه جنگ چاره ساز نیست من باید سلیمان را امتحان كنم اگر از پادشاهان باشد به هر قیمتی تاج و تخت و پول می خواهد و اگر پیامبر خدا باشد به دنیا علاقه ای ندارد و فقط به مردم نیكی می كند . سپس دستور داد كه هدایای فراوانی برای سلیمان بفرستند وقتی هدایا را برای سلیمان بردند به شدت عصبانی شد و گفت : من پیامبر خدا هستم چرا شما فكر كردید كه من دنیا دوست هستم و از دیدن هدیه ها خوشحال می شوم ، خداوند بیشتر و بهتر از اینها را به من بخشیده است سپس هدایا را پس فرستاد .
سلیمان بعد از رفتن فرستادگان بلقیس گفت : این زن خیلی داناست باید بیشتر در مورد او تحقیق كنیم كدام یك از شما قبل از رسیدن او به اینجا می توانید تخت عظیم او را نزد من بیاورید. یكی از جنیان كه كارهای خارق العاده می كرد با خواندن اسم اعظم خداوند تخت بلقیس را در آنجا حاضر كرد .
سلیمان دستور داد تا تغییراتی در این تخت عظیم بوجود بیاورند و ببینند كه آیا بلقیس تخت خود را خواهد شناخت یا نه ؟
بعد از مدتی ملكه سبا با همراهانش از راه رسیدند بلقیس تخت خود را شناخت و از زیبایی عجیب و شگفت آوری كه در آن به وجود آورده بودند خیلی خوشحال شد و تعریف كرد .
بلقیس بعد از مشاهده و درك خوبیهای سلیمان و یارانش به خدا ایمان آورد و از گذشته اش توبه كرد .
بعد از مدتی سلیمان به او پیشنهاد ازدواج داد ، پس از ازدواج به اتفاق هم برای زیارت خانه كعبه رفتند در راه بازگشت از شام هنگامیكه از فلسطین می گذشتند كمی برای استراحت توقف كردند همانجا فرشته وحی نازل شد و گفت : ای سلیمان این جا مقدس است و فرشتگان و پیامبران در این جا نازل می شوند پس مسجدی با شكوه برای عبادت خدا بساز . سلیمان به همراه جنیان به محل رفته و دستور داد كه مسجد با شكوهی در آنجا بسازند و نیز دستور داد برج بلندی هم در كنار آن مسجد برایش بنا كنند تا از آنجا به كار معماران نظارت داشته باشد.
با آن كه كار ساختمان تمام نشده بود ولیكن بنای محراب تمام شده بود . روزی از روزها درختی را دید و از او پرسید اسم تو چیست و برای چه كاری آمده ای ؟ درخت گفت : اسم من ویرانی است برای این آمده ام كه تو از چوب من برای تكیه خودت عصایی تهیه كنی سلیمان دانست كه زمان مرگش فرا رسیده است ولی سعی كرد كه با همان عصا طوری ایستاده تكیه كند كه معماران با دیدن او فكر كنند كه زنده است و دلگرم باشند و كار خود را انجام بدهند.
وقتی فرشته مرگ به سراغش آمد او گفت: من مدت زیادی در این جا زندگی كرده ام ولی اكنون كه دنیا را ترك می كنم فكر می كنم چند روزی بیشتر در آن نبوده ام فرشته مرگ لبخندی زد و گفت : این حرفی است كه من تا حالا زیاد شنیده ام جسم بی جان سلیمان یكسال همان طور كه به عصا تكیه كرده بود ایستاد باقی مانده و افرادش بر این گمان كه زنده است و آنها را می بیند حسابی كار می كردند تا كار مسجد الاقصی هم پایان رسید .
سپس خدا موریانه ها را فرستاد تا عصای سلیمان را بجوند و این كار انجام شد ، پیكر سلیمان به زمین افتاد و همه دانستند سلیمان نبی از دنیا رفته است

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
  • دوشنبه 27 آبان 1392
  • يکشنبه 01 ارديبهشت 1392
  • پنجشنبه 29 فروردين 1392
  • سه شنبه 17 مرداد 1391
  • دوشنبه 16 مرداد 1391
  • سه شنبه 10 مرداد 1391
  • شنبه 31 تير 1391
  • پنجشنبه 29 تير 1391
  • چهارشنبه 28 تير 1391
  • سه شنبه 27 تير 1391
  • يکشنبه 18 تير 1391
  • جمعه 09 تير 1391
  • پنجشنبه 08 تير 1391
  • جمعه 26 خرداد 1391
  • پنجشنبه 25 خرداد 1391
  • جمعه 12 خرداد 1391
  • پنجشنبه 11 خرداد 1391
  • چهارشنبه 10 خرداد 1391
  • سه شنبه 09 خرداد 1391
  • دوشنبه 08 خرداد 1391
  • شنبه 06 خرداد 1391
  • جمعه 05 خرداد 1391
  • جمعه 5 خرداد 1391
  • پنجشنبه 04 خرداد 1391
  • پنجشنبه 4 خرداد 1391
  • جمعه 29 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391
  • يکشنبه 24 ارديبهشت 1391
  • جمعه 15 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 13 ارديبهشت 1391
  • پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391
  • شنبه 02 ارديبهشت 1391
  • شنبه 2 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 30 فروردين 1391
  • سه شنبه 29 فروردين 1391
  • دوشنبه 28 فروردين 1391
  • سه شنبه 9 اسفند 1390
  • جمعه 28 بهمن 1390
  • شنبه 22 بهمن 1390
  • يکشنبه 2 بهمن 1390
  • سه شنبه 13 دی 1390
  • سه شنبه 6 دی 1390
  • شنبه 3 دی 1390
  • يکشنبه 27 آذر 1390
  • جمعه 25 آذر 1390
  • شنبه 5 آذر 1390
  • چهارشنبه 25 آبان 1390
  • سه شنبه 24 آبان 1390
  • چهارشنبه 18 آبان 1390
  • چهارشنبه 20 مهر 1390
  • سه شنبه 19 مهر 1390
  • دوشنبه 18 مهر 1390
  • يکشنبه 17 مهر 1390
  • شنبه 16 مهر 1390
  • جمعه 15 مهر 1390
  • پنجشنبه 14 مهر 1390
  • دوشنبه 11 مهر 1390
  • يکشنبه 10 مهر 1390
  • شنبه 9 مهر 1390
  • چهارشنبه 6 مهر 1390
  • سه شنبه 5 مهر 1390
  • دوشنبه 4 مهر 1390
  • يکشنبه 3 مهر 1390
  • شنبه 2 مهر 1390
  • جمعه 1 مهر 1390
  • پنجشنبه 31 شهريور 1390
  • چهارشنبه 30 شهريور 1390
  • سه شنبه 29 شهريور 1390
  • دوشنبه 28 شهريور 1390
  • يکشنبه 27 شهريور 1390
  • شنبه 26 شهريور 1390
  • جمعه 25 شهريور 1390
  • پنجشنبه 24 شهريور 1390
  • چهارشنبه 23 شهريور 1390
  • دوشنبه 21 شهريور 1390
  • يکشنبه 20 شهريور 1390
  • شنبه 19 شهريور 1390
  • جمعه 18 شهريور 1390
  • پنجشنبه 17 شهريور 1390
  • چهارشنبه 16 شهريور 1390
  • سه شنبه 15 شهريور 1390
  • دوشنبه 14 شهريور 1390
  • يکشنبه 13 شهريور 1390
  • شنبه 12 شهريور 1390
  • جمعه 11 شهريور 1390
  • پنجشنبه 10 شهريور 1390
  • چهارشنبه 9 شهريور 1390
  • سه شنبه 8 شهريور 1390
  • دوشنبه 7 شهريور 1390
  • يکشنبه 6 شهريور 1390
  • شنبه 5 شهريور 1390
  • جمعه 4 شهريور 1390
  • پنجشنبه 3 شهريور 1390
  • چهارشنبه 2 شهريور 1390
  • سه شنبه 1 شهريور 1390
  • دوشنبه 31 مرداد 1390
  • يکشنبه 30 مرداد 1390
  • شنبه 29 مرداد 1390
  • پنجشنبه 27 مرداد 1390
  • چهارشنبه 26 مرداد 1390
  • سه شنبه 25 مرداد 1390
  • دوشنبه 24 مرداد 1390
  • يکشنبه 23 مرداد 1390
  • شنبه 22 مرداد 1390
  • جمعه 21 مرداد 1390
  • پنجشنبه 20 مرداد 1390
  • چهارشنبه 19 مرداد 1390
  • سه شنبه 18 مرداد 1390
  • دوشنبه 17 مرداد 1390
  • يکشنبه 16 مرداد 1390
  • شنبه 15 مرداد 1390
  • جمعه 14 مرداد 1390
  • پنجشنبه 13 مرداد 1390
  • چهارشنبه 12 مرداد 1390
  • سه شنبه 11 مرداد 1390
  • دوشنبه 10 مرداد 1390
  • يکشنبه 9 مرداد 1390
  • شنبه 8 مرداد 1390
  • جمعه 7 مرداد 1390
  • سه شنبه 4 مرداد 1390
  • دوشنبه 3 مرداد 1390
  • يکشنبه 2 مرداد 1390
  • شنبه 1 مرداد 1390
  • جمعه 31 تير 1390
  • پنجشنبه 30 تير 1390
  • چهارشنبه 29 تير 1390
  • سه شنبه 28 تير 1390
  • دوشنبه 27 تير 1390
  • يکشنبه 26 تير 1390
  • شنبه 25 تير 1390
  • جمعه 24 تير 1390
  • پنجشنبه 23 تير 1390
  • چهارشنبه 22 تير 1390
  • سه شنبه 21 تير 1390
  • يکشنبه 19 تير 1390
  • چهارشنبه 15 تير 1390
  • سه شنبه 14 تير 1390
  • دوشنبه 13 تير 1390
  • شنبه 11 تير 1390
  • جمعه 10 تير 1390
  • جمعه 6 خرداد 1390
  • دوشنبه 12 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 11 ارديبهشت 1390
  • شنبه 10 ارديبهشت 1390
  • جمعه 9 ارديبهشت 1390
  • سه شنبه 6 ارديبهشت 1390
  • دوشنبه 5 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 4 ارديبهشت 1390
  • جمعه 2 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 1 ارديبهشت 1390
  • شنبه 18 دی 1389
  • پنجشنبه 16 دی 1389
  • چهارشنبه 15 دی 1389
  • سه شنبه 14 دی 1389
  • شنبه 11 دی 1389
  • چهارشنبه 8 دی 1389
  • سه شنبه 7 دی 1389
  • يکشنبه 5 دی 1389
  • جمعه 3 دی 1389
  • سه شنبه 30 آذر 1389
  • دوشنبه 29 آذر 1389
  • جمعه 26 آذر 1389
  • سه شنبه 23 آذر 1389
  • جمعه 19 آذر 1389
  • پنجشنبه 18 آذر 1389
  • چهارشنبه 17 آذر 1389
  • سه شنبه 16 آذر 1389
  • يکشنبه 14 آذر 1389
  • شنبه 13 آذر 1389
  • پنجشنبه 11 آذر 1389
  • چهارشنبه 10 آذر 1389
  • سه شنبه 9 آذر 1389
  • دوشنبه 8 آذر 1389
  • يکشنبه 7 آذر 1389
  • شنبه 6 آذر 1389
  • جمعه 5 آذر 1389
  • پنجشنبه 4 آذر 1389
  • چهارشنبه 3 آذر 1389
  • يکشنبه 30 آبان 1389
  • شنبه 29 آبان 1389
  • جمعه 28 آبان 1389
  • پنجشنبه 27 آبان 1389
  • چهارشنبه 26 آبان 1389
  • سه شنبه 25 آبان 1389
  • دوشنبه 24 آبان 1389
  • يکشنبه 23 آبان 1389
  • شنبه 22 آبان 1389
  • جمعه 21 آبان 1389
  • پنجشنبه 20 آبان 1389
  • چهارشنبه 19 آبان 1389
  • سه شنبه 18 آبان 1389
  • دوشنبه 17 آبان 1389
  • يکشنبه 16 آبان 1389
  • شنبه 15 آبان 1389
  • جمعه 14 آبان 1389
  • پنجشنبه 13 آبان 1389
  • چهارشنبه 12 آبان 1389
  • سه شنبه 11 آبان 1389
  • دوشنبه 10 آبان 1389
  • يکشنبه 9 آبان 1389
  • شنبه 8 آبان 1389
  • جمعه 7 آبان 1389
  • پنجشنبه 6 آبان 1389
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 5382
  • کل نظرات : 81
  • افراد آنلاین : 23
  • تعداد اعضا : 6354
  • آی پی امروز : 53
  • آی پی دیروز : 425
  • بازدید امروز : 79
  • باردید دیروز : 2,549
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12,118
  • بازدید ماه : 32,956
  • بازدید سال : 460,194
  • بازدید کلی : 3,414,778
  • کدهای اختصاصی